چكيده :
هدف تحقيق بررسي تطبيقي پوشاك سنتي زنان زرتشتي يزد با پوشاك سنتي زنان شهر ميناب از نظر طراحي و زيباشناسي مي باشد. از مهمترين مشخصههاي جوامع متمدن ساختن و پرداختن پوشاك براي افراد مختلف جامعه است و در اين جوامع شاهد تفاوت پوشاك در گروههاي مختلف شغلي، سني و جنسيتي هستيم. بر اساس همين پيچيدگي و طبقهبنديهاي متفاوت، برخي از دانشمندان چنان نقش مهمي براي پوشاك و زيورآلات قائلاند كه حتي تعريف مجرد از انسان را بدون در نظر گرفتن لباس او، تعريفي صرفاً ذهني ميدانند. به همين دليل ارتباط پوشاك را با هنر، ادبيات، مذهب و نيز اقتصاد، طبقه و حتي هويت اجتماعي نميتوان ناديده گرفت. لباس و پوشاك، صرفنظر از كاركرد آن به مثابة محافظ بدن، در برابر عوامل جوي از وجهي فرهنگي برخوردار است. اين پديدة فرهنگي هنري، متناسب با فرهنگ و جغرافياي اقوام و ملل، در هر نقطه از جهان به شكلي متفاوت نظام مييابد. از آنجا كه لباس هاي سنتي را ميتوان محصولي فرهنگي هنري دانست، رنگ و تزئين همچون طراحي ساختار در آن نقش مهمي دارد. بر اين اساس، عناصر زيبايي شناسانه بصري در پوشاك سنتي زنان ايران، كه متناسب با شرايط فرهنگي و اجتماعي اقوام گوناگون ايراني تعيين ميشده، به دليل اهميت كاركردي آن از منظر انسان شناسي و جامعه-شناسي قابل مطالعه است. نتيجه پژوهش بيانگر آن است كه كاربرد پيشمتنهاي مشترك چون طبيعت، باورهاي قومي و ذوق بانوان در ايجاد اشتراكاتي بين نقوش پوشاك زنان زرتشتيان يزد و نقوش لباس بانوان ميناب، نقشي كليدي بر عهده داشته، اين وجوه مشترك هم در كاربرد فنون بصري چون تكرار، تقارن و تعادل مشهود است و هم در ساختار طراحي نقوش كه مشتمل بر سه نوع گياهي، حيواني و هندسي است، به ويژه كاربرد وسيع نقوش هندسي كه در لباس ها عمدتاً در قالب اشكال دايره و لوزي جلوهگر شده و در نقوش لباس بانوان در شكل مثلث ديده ميشود. وجود اين مشتركات در كنار اندك تمايزها منجر به پيدايش وجوه مشترك در فرهنگ و هنرهاي ديگر مناطق مذكور شده و بالطبع در تقويت ارزشهاي فرهنگي آنها موثر بوده است.