چكيده :
اين تحقيق به بررسي روابط بين بلوغ عاطفي، نگرش مذهبي و خودگسستگي در دانشآموزان دختر متوسطه دوم ناحيه يك شهر يزد پرداخته و بهويژه نقش بلوغ عاطفي در رابطه نگرش مذهبي با خودگسستگي مورد بررسي قرار ميگيرد. فرض بر اين است كه بلوغ عاطفي در رابطه نگرش مذهبي با خودگسستگي نقش واسطهاي معناداري دارد و اين رابطه بهطور مستقيم بر رفتارهاي مذهبي و عاطفي دانشآموزان تأثير ميگذارد. هدف اين تحقيق بررسي رابطه بين بلوغ عاطفي، نگرش مذهبي و خودگسستگي در دانشآموزان دختر ناحيه يك شهر يزد و همچنين بررسي تأثير بلوغ عاطفي بهعنوان يك متغير واسطهاي در ارتباط نگرش مذهبي و خودگسستگي است. روش تحقيق از نوع توصيفي-همبستگي و از طريق مدليابي معادلات ساختاري (SEM) انجام شده است. دادهها از طريق پرسشنامه بلوغ عاطفي ياشوير سينك و بهارگاوا (EMS) (1991)، پرسشنامه سنجش دينداري سراج زاده(1377)، و پرسشنامه خودگسستگي ساعتچي (1393) جمعآوري شده است. جامعه آماري شامل 405 دانشآموز دختر متوسطه دوم در ناحيه يك شهر يزد است. نمونهگيري به روش خوشهاي چندمرحلهاي انجام شد و براي تحليل دادهها از نرمافزار SPSS و AMOS استفاده گرديد. نتايج مدل يابي معادلات ساختاري نشان داد كه ضريب همبستگي بين بلوغ عاطفي و نگرش مذهبي برابر با 0.52 و مقدار p كمتر از 0.05 بود كه نشاندهنده وجود ارتباط معنادار و مثبت بين اين دو متغير است. همچنين ضريب همبستگي بين خودگسستگي و نگرش مذهبي برابر با 0.33- و مقدار p كمتر از 0.05 بهدست آمد كه نشاندهنده وجود ارتباط معنادار و منفي بين خودگسستگي و نگرش مذهبي است. نتايج نشاندهنده اين است كه بلوغ عاطفي تأثير مثبتي بر نگرش مذهبي و كاهش خودگسستگي دارد. بهويژه، بلوغ عاطفي در رابطه ميان نگرش مذهبي و خودگسستگي نقش واسطهاي معناداري ايفا ميكند. به عبارت ديگر، افرادي كه بلوغ عاطفي بالاتري دارند، توانايي بيشتري در مديريت احساسات خود و تقويت نگرشهاي مذهبي دارند و كمتر به خودگسستگي دچار ميشوند. اين يافتهها ميتوانند به متخصصان روانشناسي و مشاوره كمك كنند تا در برنامههاي آموزشي و مشاورهاي خود به تقويت بلوغ عاطفي در كنار آموزشهاي مذهبي توجه بيشتري داشته باشند. اين تحقيق همچنين ميتواند به سياستگذاران آموزشي كمك كند تا در محيطهاي مدرسهاي برنامههاي موثر براي كاهش خودگسستگي و تقويت نگرشهاي مذهبي دانشآموزان طراحي كنند.